سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ناتوانى آفت است ، و شکیبایى شجاعت و ناخواستن دنیا ثروت و پرهیزگارى سپرى نگهدار و رضا نیکو همنشین و یار . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 92 مهر 21 , ساعت 6:53 عصر

خیلی روز چیزی نزدیک 12 یا 13 روز رفتم خونه ی مامان اینا موندم تو شهر خودم بودم و کلافه....اونجا رو خیلی وقته دیگه دوست ندارم خاطرات خوب خیلی دارم ولی بغیر از خانواده ام یه چند نفر دیگه که برام عزیزند دیگه هیچ ارزشی برام نداره مثلا دلم میخواد دوسالی یه بار برم اونجا فقط در حد یکی دوروز و بعد بیام خونه ی خودم.... دلیلشم نمیدونم 

دو روزی رفتم سرکار بچه ها و انرژی زیادشون  واقعا حالمو خوب میکنه و این تنها نکته خوب اطرافمه.... 

دارم برا درد معده و روده ام دارو میخورم و هیچ اثری از بهبود نیست و این عصبی ام میکنه....

بدتر از همه قاطی بودنمه صبح تا شب تنهام تو خونه و همش علاف و بی حوصله ظاهر خونه رو مرتب میکنم اونم بخاطر اینکه اگه نامرتب باشه بدتر اعصابم بهم میریزه حوصله آشپزی ام ندارم و کاملا تو سبک پخت و پز و حوصله ام نمود داره حوصله کار هنری هم ندارم کلا آدم بیخودی شدم 

این وسط از همه بدتر اوضاعم با خداست دلم اونقدددددددددددددددددر سنگینه که .....خیلی بدم بد بد 

آخر هفته بازم داریم میریم سفر با مامان وبابای آقایی اصلا اصلا نمیخوام برم الکی آقایی گفته میایم و ما رفتنی شدیم دلم میخواست عرفه تهران باشم دلم سبک بشه که آقایی نزاشت دلمو خوش کردم شاید تو این سفر اجباری حکمتی هست که من نمیدونم..... من دلم اهواز نمیخواد قطار نمیخواد ....


همسایه بالایی آشتی کرده اومده سر خونه زندگیش خداروشکر طبقه سوم هم فروش رفت به یه آقای مجرد با لهجه عجیب شهرستانی خدا بخیر کنه اوضاع این ساختمونو با این همسایه فعلا پارکینگ ما شبیه انباریه 

حالم بد میشه فکر میکنم اینجام نه که محله بدی باشه نه که خونه ی بدی باشه کلا بی دلیل اینجارو نمیخوااااام تازه نور هم نداریم....

دکتر بهم داروی افسردگی داده منم مقاومت کردم نخوردم اما مامان آقایی میگه باید بخورم چون برا روحم که نیست برا اعصاب مهده و روده امه ولی فک کنم با این اوضاعی که نوشتم و قاطی بودنم باید اونارو بخورم...

برم تا بعد که خوب شدم بیام یه پست خوب بزارم...





لیست کل یادداشت های این وبلاگ